• نظریه سیستم (1950، بولدینگ، چرچمن، چستر و بارنارد)

نیاز به نگرش سیستمی به عامل نیروی انسانی و انگیزش و رهبری به جهت افزایش بهره­وری.                                                                                                                                                     

• نظریه اقتضاء (1970، فیدلر، گالبرایت، خانم وودوارد، پرووپارسونز)

برخورد با وضعیت­های پیچیده و نیاز به رویکردهای چند وجهی در مدیریت.

• نظریه آشوب (1980، لورنز)

برخورد با وضعیت پیچیده در مقیاس جهانی و کشف تأثیرات سیستم­ها بر یکدیگر.

• نظریه تغییر و سازمان یادگیرنده (1990، پیتر سنگه، هنری مینتزبرگ، آدیزس، اوجی و گرینر)

افزایش پیچیدگی، آشوب و بی­ثباتی در سطح محیط و سازمان­ها و توسعه فناوری اطلاعات.

هنری مینتزبرگ

متولد دوم سپتامبر 1939 در مونترال کانادا می­باشد. هنری مینتزبرگ یکی از دانشمندان پرآوازه در زمینه تجارت و مدیریت است. او هم اکنون استاد مطالعات مدیریت در دانشگاه مک­گیل در کبک کانادا می­باشد.

وی از سال 1968 تا کنون استاد دانشگاه مک­گیل می­باشد. او مدرک مهندسی مکانیک خود را از دانشگاه مزبور دریافت کرد و سپس مدرک دکتری مدیریت خود را از دانشگاه مشهور و ممتاز MIT (مؤسسه فناوری ماساچوست) آمریکا دریافت نمود.

وی بیش از 150 مقاله در زمینه مدیریت بازرگانی و مدیریت استراتژیک نوشته است و همچنین دارای 15 جلد کتاب در این زمینه می­باشد.

کتاب ظهور و سقوط برنامه­ریزی استراتژیک یکی از کتاب­های بسیار مفیدی است که به چندین زبان ترجمه شده است.

از نظر هنری مینتزبرگ مدیران دارای 10 نقش در جایگاه مدیریتی خود هستند که این نقش­ها و الگوهای مورد انتظار در 3 گروه کلی قرار می­گیرند.

• نقش­های ارتباطی
• نقش­های اطلاعاتی
• نقش­های تصمیم­گیری: (تصمیم خوب تصمیمی از که مبتنی بر 90% اطلاعات، مشورت و استفاده از خرد جمعی و 10% بینش و قضاوت فردی باشد.)

6 مدل از پیکربندی سازمانی از دیدگاه هنری مینتزبرگ

• سازمان­های کارآفرین و پیشگام
• سازمان­های دیوان سالار یا ماشینی
• سازمان­های حرفه­گرا
• سازمان­های متنوع و بخش­گرا
• سازمان­های نوآور و تخصص­گرا
• سازمان­های مأموریت­مدار و رسالت­گرا

5 بخش اصلی در سازمان­ها از نظر هنری مینتزبرگ

• رأس هرم راهبردی یا مدیریت ارشد
• مدیریت یا خط میانی
• هسته و فرایندهای عملیاتی
• ستاد پشتیبانی
• باورها، سنت­ها، هنجارها، ارزش­ها و فرهنگ سازمانی 

• استراتژی یا راهبرد از نظر هنری مینتزبرگ

  راهبرد به عنوان یک موقعیت و راهبرد به عنوان دورنما

  • راهبرد به عنوان یک موقعیت؛ عبارت است از چگونگی حضور یک محصول خاص در یک بازار خاص.
  • راهبرد به عنوان دورنما؛ عبارت است از نظر کلی و همه جانبه.

  در حالت اول راهبرد به پائین نگاه می­کند، یعنی به بازاری که محصول توان احتیاجات مشتری را پاسخ می­گوید.

  اما در حالت دوم راهبرد به درون می­نگرد، به درون سازمان و به ویژه به درون فکرهای تدوین­کنندگان راهبرد و همچنین به بالا می­نگرد، یعنی به چشم­انداز کلی سازمان.

  ایشان معتقد است که به هر دو جنبه در سازمان نیاز است.

  به طور کلی راهبرد یا استراتژی عبارت است از یک تمهید و چاره­اندیشی، یک مانور ویژه که هدف آن به کرسی­نشاندن زرنگی و برتری نسبت به رقیب است.

  راهبرد 3 مدل دارد:

  • مدل برنامه­ریزی 2) مدل رویایی و نظری             3) مدل یادگیری

  ارکان مزیت رقابتی

  • دارایی­های نرم مانند دانش، مهارت، اعتبار، شم اقتصادی.

  دارایی­های سخت، پول، سهام، وسایل و تجهیزات.

  • علایق؛ همان آرزوها، اهداف و انگیز­ه­هایی هستند که باعث رضایت شما می­شوند. مانند پول، دانش و قدرت.
  • واقعیت­های بازار: باید شرایط بازار را بررسی نموده و ببینند مردم چه علائقی و کاستی­هایی در زندگی دارند، به عبارتی باید نیازهای بازار را بهتر بشناسیم.

  دلایل فرسودگی شغلی

  (1 اضافه کار         2) تضاد در درخواست             3) نامشخص بودن اهداف

  4 ) خستگی          5) تضاد در روابط بین فردی